وثوقی و گلشیفته (و سوسن) در یک رویای خصوصی

باید مادر زن دائی زن یکی از دوستان برادرم فوت میشد و مجلس ختم اش صاف میوفتاد روی زمان تئاتر یک رویای خصوصی که ما بلیط های یکی از خانواده های عزادار رو بیست و چهار ساعت قبل از تئاتر مذکور به چنگ بیاریم. ایرج جنتی عطایی* نمایشنامه اش رو نوشته و شهر به شهر آمریکای شمالی دو تا آدمی که ایرونی ها علاقه ی مخصوصی بهشون دارند نمایش رو اجرا میکنند: بهروز وثوقی و گلشیفته فراهانی. من هر دفعه میسلفم و این برنامه های ایرانی رو میرم. نه به دلیل علاقه به فرهنگ و هنر یا علاقه ی مخصوص قلبی به گلشیفته، بیشتر برای داشتن موضوعی برای نوشتن. برای تماشای جماعت و واکنش ها به دیدن بهروز وثوقی از نزدیک.

به جز کنسرت شجریان شاید، در بقیه ی برنامه های «فرهنگی» ایرانی بساط فروش همه جور اقلام و تبلیغ همه جور بیزینس ایرانی موج میزنه. ورودی سالن دو تا کارت تلفن مجانی یک ساعته برای مکالمه با وطن عزیز دریافت کردیم تا تماس تلفنی با کیفیت با ایران رو تجربه کرده باشیم. این کارتها که با سمجی خاصی هنوز در بازار باقی مونده اند، در یک جنگ فرسایشی با اسکایپ، هنوز به آدمهای بالای پنجاه سال خوب میفروشند. اصن مخاطب نمایش یک رویای خصوصی آدمهای بالای پنجاه سال بود. میانگین سن حول و حوش سن بازنشستگی بود. آمده بودن ببینند، بهروز وثوقی هم پیر میشه و این سی و پنج سال اخیر، همه رو در به در و پیر و چروک کرده. حتی ستاره ی قیصر را.

من البته هیچ رقمه با بهروز وثوقی هیچ نکته ی مشترکی ندارم و یه دونه از فیلم هاشم ندیدم. البته اینها نقص فرهنگی من محسوب میشه. ولیکن کنجکاوی ام گل کرده بود ببینم حالا این بهروز خان چی هست و این مدل تئاتر ایرانی در فرنگ چی از آب درمیاد. یادمه من این مدل تئاتر فقط یکبار تو تئاتر شهر رفتم، رضا بابک بازی میکرد و سراسر حرف و حرافی و مکالمه  بود، ولی من رو گرفت، میخ کرد در واقع. از شیش متری ِ رضا بابک مسخ بازیش شده بودم و یادم رفته بود رو صندلی های ناراحت تئاتر شهرم. بهروز وثوقی، البته با یک سی چهل متر فاصله ی بیشتر، در نقش یک نقاش تبعیدی که در پیرسالی مهاجر کانادا شده، یک همچون اثرکی داشت که میخم کرد. زن این نقاش رو هم خانومی بازی میکرد به اسم سوسن فرخ نیا که من نمیشناختم قبلا، اما خیلی خیلی توی رل خودش خوب غرق شده بود و من کاملا باورم بود، زن مهاجرت کرده ی پا به سن گذاشته ایه که توی مهاجرت حل شده و حوصله ی شوهر پیر امل خوب تطبیق نیافته اش رو نداره و خودش تنها از این کلاس رقص به اون جلسه ی خانومها در تکاپوئه. خود ِ خانومهای بلوند ایرانی آرایش کرده ای که تو سالن نشسته بودن بود اصن. زن نقاش گم نام ترین بازیگر روی صحنه، فالواقع از همه شسته رفته تر بازی کرد و این بیخیالی و خوشی و گم شدن در زندگی روزانه ی مهاجرین رو خوب تو حلق ملت فرو کرد. البته ملت هم وقعی ننهادند. خانواده ی ردیف جلوی ما، پیرزن پیرمردهای خرمی بودن که وسط اجرا، ظرف های غذاشون رو در آووردن، پپسی ها رو دست به دست کردن، حتی صدای غیریش وا کردن کوکا شون هم در سالن طنین انداز شد و با دل خوش چیپس و پفک و نوشابه میخوردن و بهروز وثوقی شون رو تماشا میکردن. تعارف نزن حالا کی بزن که توروخدا چیپس بردار اکبر آقا.

بعد گلشیفته رو به این توازن خوب قضایا که قابل هضم و درک بود اضافه کردن، که مثلا رویای خصوصی آقای نقاش باشه. ایده بد نبود، نمایشنامه اش هم بدی نبود. اما گلشیفته اش کما فالسابق لوس و یخ بود. بازی از این موجود نمیشه کشید. خوشگل میخنده و دیده میشه، صورت قشنگیه، اما لحن حرف زدن و بازیش دراماتیزه است، جو زده است،  یک طوری فقط میتونم بهش بگم جمعش کن بابا. من هر چی با الف تو راه برگشت نقب به فیلمهای گذشته اش زدیم، فقط توافق داشتیم که توی بوتیک ازش خوب بازی کشیدن و درجه ی خودشیفتگی  و تحت جو بودنش کنترل داشت اون موقعا. در باقی حضورش در دنیای بازیگری، ما رو ناامید کرد. نهایتا تجربه ی دیشب رو هم خلاصه کنم، این خانوم تئاتری نیست و بازی یخش، وثوقی رو هم پایین میکشید. تو راه برگشت زدیم تو خط لیست کردن بازیگرهایی که اینقدر تحت جو نیستن  و شبیه به انسان های زمینی فیلم بازی میکنند. ترانه علیدوستی و فاطمه معتمد آریا رو زیاد یاد کردیم. من شخصا گوهر خیراندیش رو هم خیلی دوست داشتم. من خب سلیقه ام دمده شده.

 

یک رویای خصوصی میخواست ناله نامه ی مهاجرت اجباری باشه، که عده بیخیال و خوشند (زن نقاش) و یه عده گم شده و وامانده در گذشته ان (خود نقاش) و یک عده آشفته و در حال حلاجی گذشته اند (دختر جوون – رویای نقاش). بعضی جاهاش یک طنز سطحی مبتذلی هم داشت، بعضی جاها طنزش قوی و به یاد ماندنی بود. بعضی جاها اشاره های ظریف داشت به مقنعه و ممنوعی فوتبال برای زنها و این چیزها، بعضی جاهاش هم میدادن دست گلشیفته یهو درام میشد و نمیشد فهمید چی گفتن و چی شنیدن. ولی بد نبود مجموعا، فقط شصت چوق ( اون هم تازه ردیف های دور دور) اصن نمی ارزید.

* من مطالعه ندارم و در جریان نیستم، فلذا برام سوال پیش اومد ایرج جنتی عطایی از گفتن شعر برای ترانه های ابی چطور به نمایشنامه نویسی در مورد مهاجرت، مهاجرت کرده. ولیکن باشه. خوبه، آوورین. 

درباره

من کارمند روزم. دلداری ام اینه که شبها نویسنده ام

برچسب‌خورده با: , , , , , , , ,
نوشته شده در Uncategorized
16 دیدگاه برای “وثوقی و گلشیفته (و سوسن) در یک رویای خصوصی
  1. آدم مجازی می‌گوید:

    با نظرت در مورد گلشیفته کاملا موافقم، تا حالا فکر می کردم فقط من فکر می کنم لوس و یخه، صدا و لحن حرف زدنش به درد فیلم هم نمی خوره چه برسه به تاتر.

  2. صاب مرده می‌گوید:

    باورت ميشه که در برنامه هاي فرهنگي ايراني هاي اينجا اين اواخر کالباس ميفروشن؟

  3. آلبالو مدرن می‌گوید:

    دانشمند جان نگار جواهریان یاد رفت بازیش خیلی روونه

  4. ترنج می‌گوید:

    تو یکی دهنتو ببند که سلیقه و درک هنریت در حد ارمیاست، نه گلشیفته که داره سینمای جهان رو پله به پله تصاحب میکنه. برو با همون ارمیات خوش باش خانم جان. تو رو چه به هنر!

    • Alen Mor می‌گوید:

      من نمیفهمم چرا باید تا یک نفر برخلاف میل ما نظر میده، فکر میکنیم مجوزی برای ما صادر شده که چشم رو ببندیم و دهن رو باز کنیم تا هرچی خواست ازش دربیاد؟!
      من خودم عاشق بازی خانم فراهانی هستم و فکر میکنم هیچکس نمیتونه سپیده درباره الی و مادر/همسر/معشوقه سنگ صبور رو بهتر از او بازی کنه ، ضمنا از مسخره بازی و اسلام سازی شبکه من و تو در پروژه «ارمیا ، خواننده اسلامی » هم به شدت منزجرم ، ولی تمام اینها دلیل نمیشه که به خودم مجوز بدم که به صاحب یک وبلاگ بگم » تو یکی دهنتو ببند» یا «تو رو چه به هنر»
      میشه به اعصاب مسلط بود ، میشه مودب بود و باور کنید میشه تمامیت خواه نبود.

    • ناشناس می‌گوید:

      واقعا اسفناکه که در مقابل نظری که با نظر خودت متفاوته اینقدر دیکتاتور و بی ادب هستی!
      کی رو الگوی رفتارت قرار دادی؛ که به آدمی که داره در حریمی که خودش برای خودش ساخته و مثل خونشه نظرش رو بیان میکنه بگی دهانش رو ببنده؟؟؟

  5. الهام ... می‌گوید:

    با نظرت در مورد گلشیفته کاملا موافقم، برعکس ترانه علیدوستی فوق العاده اس، تیپ بازی نمیکنه و توی هر نقش، به خوبی در غالب اون نقش فرو میره.

  6. من البته با نظرت در مورد گلشيفته مرافق نيستم، چون به نظرم خوب بازى ميكنه ، نه اينكه بخوام بگم محشره و فلان و بهمان ، توصيه ميكنم فيلم سنگ صبورش را ببينئ ،

  7. London from London می‌گوید:

    تو همون بهتر طرفداره ارمیا باشی!

  8. ناشناس می‌گوید:

    طرف ميره پيش دكتر، ميگه: آقاي دكتراز وقتي كه به سن پنجاه سالگي رسيدم ديگه روزي سه دفعه بيشتر نمي تونم سكس بكنم!!!! دكتره شاكي ميشه، ميگه: ببينم تو اومدي دكتر يا اومدي كونِ منو بسوزوني. حالا حکایت شماست….

  9. Taghi Mokhtar می‌گوید:

    دوست عزیز، شما این نمایش را در کجا دیدید؟

  10. Neeka می‌گوید:

    با نظرت در مورد گلشیفته کم و بیش موافقم، اما به طور خاص تو این تئاتر بازیشو دوست داشتم و در فیلم درباره الی، اما جالب گفتی‌ که جو زده است و خودشیفتگی داره، البته حس می‌کنم از وقتی‌ مهاجرت کرده کمی‌ بهتر و پخته تر شده. جالبه که بازی خانوم سوسن فرخ نیا یه ذره رو اعصابم بود.

  11. مهمان می‌گوید:

    دوست گرامی با نظر صادقانه و موشکافانه ت در مورد گلشیفته ی فراهانی موافقم. به نظرم بازی به شدت تصنعی و لوس و بی عمقی داره. با نظرت در مورد خانم های بازیگری که نام بردی کاملا موافقم. من باران کوثری و نگار جواهریان و سوسن تسلیمی رو به این فهرست اضافه می کنم. به نظرم این خودشیفته ی جنجال گر خیلی راه باید بره که بازیگری خوب و قابل تآمل از آب در بیاد. صرفا اینکه پدر و مادرت بازیگرند دلیل بر این نیست که تو هم مادرزادی بازیگر باشی. ایرانی ها هم که آماده ی جوگیر شدن هستن. حالا هر انتقادی که به این خانم بشه یعنی اینکه با رژیم هستی و ارمیا دوست!!!! نمی فهمم این بی منطقی رو. هنوز خنده های بی جا و احمقانه ی گلشیفته در فیلم علی سنتوری تو گوشم هست. ای کاش این فرهنگ فرق سره از ناسره را می فهمید.

    • دانشمند می‌گوید:

      والله من فقط به بازیگریش کار دارم، دیگه پدر مادر و درونیاتش که چرا فکر میکنه بازیگر خوبیه اهمیت نداره چندان. بعله، بنده هم انگ جاسوس جمهوری اسلامی خوردم وقتی گفتم باریکلا به ارمیا که با حجاب اومد خوند یه سنتی رو شکست، هم انگ جاسوس سیا رو میخورم وقتی میگم بازی گلشیفته تصنعیه !! حالا کارهای سنت شکنی ایشون خیلی جالبه و آوورین، ولی بازیگر خوبی نیست به نظر من (تا وقتی که نظرم رو عوض نکردم)

  12. صبا می‌گوید:

    واقعا نقد عالی و موشکافانه ای بود در مورد بازی گلشیفته، من واقعاً از این دختر هیچی نمیفهمم،یه آدم سطحی با بازی تیپیک و تکراری و مصنوعی که فقط فکر تیتر شدن و خبر ساز شدن!!!زنی که از اختناق ایران تجارت هنری راه انداخته برای خودش!!!کسی که هرچقدر رسانه ها و منتقدین و سینما گران سعی در درخشان کردنش دارن به خورد من یکی نمیره!
    اما برای منم واقعاً جای سواله که ایرج عزیز چرا نمایشنامه اشو در اختیار همچنین تیمی گذاشته؟؟؟!!!

برای دانشمند پاسخی بگذارید لغو پاسخ