مردم دست نزدند برای خلبان. این مد ور افتاده. لابد دوره ی مهرآباد بوده و ما نشسته بودیم در امام. چارقدها از توی بقچه ها آمد بیرون. چادرچاغچورها رفت سرها. به خط شدیم. بیست و چهار ساعت بود که توی…
مردم دست نزدند برای خلبان. این مد ور افتاده. لابد دوره ی مهرآباد بوده و ما نشسته بودیم در امام. چارقدها از توی بقچه ها آمد بیرون. چادرچاغچورها رفت سرها. به خط شدیم. بیست و چهار ساعت بود که توی…
رئیس های سابقم جمعشان جمع بود. زنهایشان نشسته بودند دور میز و از یک سینی غذا میرفتند سر یک بشقاپ دیگر. زن یکی شان برای یک مهمانی دور همی یک مشت کانادایی که با دمپایی میروند تولد، زیادی به خودش…
اسم چینی اش سخت است. فلذا به خودش میگوید سی سی. سی سی بودایی است و میرود معبد دعا میخواند بعضی موقعها. از من می پرسد تو چه دینی داری؟ میگویم لامذهب و کافرم و عقیده دارم خدایی آن بیرون نیست.…
یک تازه از ایران برگشته میگفت شهوت در فضای تهران شناور است. کس دیگری میگفت، حرف زدن معمولی در تهران با بقال، با چقال و با آقای محترمی که در صف بانک دیدی تبدیل شده به یک مسابقه ی لاس.…
در سال نود و سه ازدواج کردم. بعد از سالها بحث و مجادله و مسخره کردن این پیوند مقدس و خوار شمردن هر آنکس که تن میدهد به این سنن کپک زده. درس مهم سال گذشته این بود که نوک پیکان…
یک ماه قبل از باز شدنش روی شیشه هایش تبلیغ بود که به زودی در این مکان داروخانه ی شیما* با ارائه ی خدمات دارویی و آبمیوه گیری آغاز به کار میکند. ما هم هر روز رد میشدیم و با…
خیلی به این فکر میکنم که اگر تحت جو از ایران نرفته بودم و در آن شرکت سر تخت طاووس به آن کار حمالی با ساعتی سه و پانصد ادامه میدادم و از دانشگاه تهران انصراف نمیدادم و میماندم تا…