مردم دست نزدند برای خلبان. این مد ور افتاده. لابد دوره ی مهرآباد بوده و ما نشسته بودیم در امام. چارقدها از توی بقچه ها آمد بیرون. چادرچاغچورها رفت سرها. به خط شدیم. بیست و چهار ساعت بود که توی…
مردم دست نزدند برای خلبان. این مد ور افتاده. لابد دوره ی مهرآباد بوده و ما نشسته بودیم در امام. چارقدها از توی بقچه ها آمد بیرون. چادرچاغچورها رفت سرها. به خط شدیم. بیست و چهار ساعت بود که توی…
اسم چینی اش سخت است. فلذا به خودش میگوید سی سی. سی سی بودایی است و میرود معبد دعا میخواند بعضی موقعها. از من می پرسد تو چه دینی داری؟ میگویم لامذهب و کافرم و عقیده دارم خدایی آن بیرون نیست.…
شرکت فعلی برای چهار هفته ی آینده مرا با کار بمباران میکند تا از آخرین فرصتها برای بیگاری کشیدن هم استفاده کرده باشند. توافق کردم که به جای دو هفته پنج هفته بمانم و یک پروژه در لوس آنجلس انجام…
میدانم که نگاهم به جلوئه و ایران پشت سره برای من. خیلی کم شده برگردم عقب رو نگاه کنم، حسرت بخورم بگم آه چه دورانی بود. اساسا هیچ وقت حسرت برگشت به هیچ گذشته ای رو نداشتم. از همین بابت هم…
داستانی که میخواهم برایتان بگویم ربط اندکی به قضایای جام جهانی و بازی های ایران دارد. اما اگر صبور باشید به آنجایش هم میرسیم. زمانی بین جنگ جهانی اول و دوم، رئیس جمهور وقت آمریکا بودجه ای به ایالت نوادا…
الف نبود هفته ی قبل و تخت مال خودم بود. تخت سایز ملکه همانطور که بارها اشاره داشته ام، برای دو تا آدم بالغ که قد نرمالی دارند کوچک است، به این محاسبات ِ کمبود جا، شکم الف را هم اضافه کنید. با…
بهانه برای ننوشتن زیاد دارم. یک اینکه سفر جاده ای بودم، که بعضی موقعها دور از تمدن میشد، و مثلا در یک فاصله ی صد و هفتاد کیلومتری بین دریاچه ی لوئیس و جسپر در آلبرتا، نه آنتن موبایل پیدا…