چه طور دانشمند واقعا دانا شد

یکی از توهمات ِ من در زندگی این بود که میخوام دانشمند بشم و یکی از حماقت های من در زندگی این بود که رفتم وبلاگ ِ وقایع روزانه ی یک دانشمند رو تو سی و صد و شصت یاهو بنا کردم. اسکل آخه کی تو سی و صد شصت وبلاگ مینویسه. اون دوره بین دوست و آشناهای یاهو برای خودم خواننده جور کردم، تا رسید دو سال پیش، تو کانادا، که تشویق شدم برم وبلاگ ِ حرفه ای بنویسم و باز اسکل زدم و رفتم وبلاگفا. که البته یک روز صبح پاشدم دیدم ای دل ِ غافل، به دستور ِ مراجع قانونی وبلاگ رو بستند. خوب شد هی نسخه ی پشتیبان میگرفتم. باری، حالا اینجام، بعد از پنج سال وبلاگ نویسی با همین عنوان دانشمند، کلا شیش ِ ماه آرشیو در وورد پرس داریم و فیلتر هم شدیم و خلاصه این تصمیمات ِ استراتژیکی که واسه وبلاگ نویسی گرفتم تا الان، همه خیلی ابلهانه از آب در اومد، همین عنوان دانشمند: چه طور من فکر کردم که دانشمندم یا قراره دانشمند بشم؟ البته یادمه که این عنوان طعنه بود به خودم، که چون خیلی شل و یواشم و حوصله ی درس و کد زدن ندارم، مسخره ترین عنوان دانشمند بود برام، و بعد این روم موند. طعنه بعضی موقع ها نشانه ی دنیای درونه دیگه؟ نیست؟

خلاصه، یکی دو ماهه دارم باز درس میخونم، اقتصاد و امور ِ مالی و بیزینس. خیلی هم خوب و جالبن و اصن قدرت ِ امپریالیسم رو تازه دارم درک میکنم، به پول یک بار ِ دیگه از نو ایمان آووردم و مفصلا به دانشمند و علم و دانش خندیدم. خلاصه این رو ثبت کردم که بگم، این عنوان دانشمند دیگه واقعا طعنه است و من به این نتیجه رسیدم دکتر شدن و تحقیقات ِ علمی و این درس های طولانی که ما خوندیم و خیلی جدی شون گرفتیم، کوفت هم گرونن. پول جای دیگه است و خلاصه علم در راه ِ خدا فایده نداره. به خصوص اینکه واضح و مشخص شده برام، دانشگاه های خوب  و بدِ دنیا، از همین چندری که من توشم تا خود ِ استنفورد و دانشگاه ِ مزار شریف، همه دارن از دانشجوهای دکترا سوء استفاده میکنند، و ما نیروی کار ِ نسبتا مفتی هستیم که بیخود، من نمیخوام باشم.

حالا که این روشن شد، یا ایها الناسی که وبلاگ یا صفحه ی وب ِ من رو میبینید، ای-میل های سوزناک میزنید که رو چه موضوعی تحقیق کنید، آدرس جی-میل من رو پیدا کردید هی میاید چت اینترنتی کنید که من کلمات ِ معجزه واری بگم که شما پذیرش بگیرید یا یهو یه در ِ جدیدی به تحقیقاتتون وا بشه، یا بفهمید الان کدوم دانشگاه خوب بورس میده، بابا من خندیدم تو این چیزا، بس کنید.

درباره

من کارمند روزم. دلداری ام اینه که شبها نویسنده ام

برچسب‌خورده با: , , , , , , , ,
نوشته شده در Uncategorized
15 دیدگاه برای “چه طور دانشمند واقعا دانا شد
  1. شنگول‌بانو می‌گوید:

    به شما ایمان آوردم…
    مدتهاست که منم دیگه به این نتیجه رسیدم که درس و مشق بسه
    برو پول در بیار مگو چیست علم

    • دانشمند می‌گوید:

      هاها، بعله، اصولا درس خوندن، بدون هدف، کار ِ همگی ِ ما ایرانیان مشغول به دکتراست


  2. سلام خانم.
    خب گویا به همان جایی رسیدی که من 28 ساله رسیدم.با این تفاوت شما یک 5 سالی بیشتر پوست ت را دباغی کردی در مسلخ علم و من با 4 سال بستم ش. اگرچه این روزها هم کارم به علم گره خورده اما خب پول بدجوری مزه می کند. فکر کنم وقتی احوالات بنده را خواندی فهمیدی که بنده چقدر عاشق سرمایه داری و پول هستم و چقدر آنتی چپ و مخالف روشنفکرمابی باسن گشادانه رفقای کافه نشین هستم.
    بنده عاشق لذت طلبی بی حد و حصر امپریالیستی هستم که از قضا با قهوه ی رفقا اشتراک دارد. فقط در قهوه ی رفقا.
    راستی خانم! اگر از آنچه هستم – دیدی که قسمت اعظمم لخت و عور در واژه های وبلاگ م ست- لذت نبردی و حال نکردی درک می کنم. بهرحال من ساده تر از این حرف هایم که بخواهم چیزی را آب و تاب دهم و مخفی کنم.
    لذت ببر از این پول و پول و امپریالیست پر لذت.

    همین.

    • دانشمند می‌گوید:

      نه دارم میخونم وبلاگت، به هر حال، هر کس یه ادبیاتی داره، به مرور کامنت هم میذارم.

  3. سارا -م می‌گوید:

    خوبی نظریه تو این است که باعث می شود فقط آنهایی که عشق به رشته ای را دارند وارد مراحل بالاتر آن رشته بشوند . مثلا یکی همین رشته پزشکی و شاخه های وابسته آن است که برای مردم شده فقط وسیله کسب درآمد و اعتبار اجتماعی بدون آنکه طرف فکر کند که داره با سلامتی و جان یک انسان دیگه بازی می کنه.

    • دانشمند می‌گوید:

      درست. پزشکی خب، قضیه اش فرق داره. من کارم به پزشکی که مربوطی نیست، در نتیجه میتونم تا علو ِ درجات ِ شیطانی برم

  4. Marjan می‌گوید:

    Salam,hamshahry…
    Khyli sad tar ba rozegar in shahr rafter kon ,shaiad enghadar azaret nadahad chizhay ke khyli avaz kardaneshon date ma nist…
    Shad bash v aram

  5. مهندس بانو می‌گوید:

    برام جالبه چطور يهو از عالم 0 و 1 پرت شدي تو دنياي اقتصاد ؟‌
    كارت در زمينه ريسرچت بود يا اينكه تصادفي علاقه مند شدي و …؟

  6. kasra می‌گوید:

    سانسور چی !!!!
    خجالت داره تو قرن 21 کامنت کسیو پاک کنی

  7. Sara Sg می‌گوید:

    نه که بخوام بحث کنم باهات، چونکه می دونم نگاهم باهات ۱۸۰ درجه در مورد خیلی چیزا همه چی متفاوته. اما فقط به عنوان یه خواننده ی همیشگی احساس کردم وقتشه نظر مخالفم رو ابراز کنم.
    اولا که جالبه برام که تمام ایرانیایی که از رشته شون (well lets face it, maybe around 80% or more?) به بیزینس و پول و مارکتینگ و این جور چیزا رو میارن. به شخصه این رو ربط می دم به احساس لوزری که از وقت تلف کردن توی رشته ای که دوست نداشتند میاد.
    و ثانیا اینکه به نظر من اگه اونایی که علم و شعور براشون مهمه و فقط فقط توی این بلبشوی دنیا دنبال سود خودشون نیستند، به اندازه ی کافی بهشون بها (مالی یا معنوی) داده نمیشه، به این معنی نیست که دارند اشتباه می کنند. نمی دونم شاید اگه یه رشته ی خیلی بی خاصیتی رو دنبال می کنی که نه به خودت سودی می رسونه نه به کس دیگه ای، درستش همینه که هر چه زودتر بکشی بیرون. اما با فتوای کلی علم عنه و ثروت خوبه اصلا موافق نیستم. کال می ایدئالیست ولی آدمایی که شعورشون به چیزی می رسه سعی نکنند وضعیت موجود رو انتقاد کنند

    • دانشمند می‌گوید:

      ببین، من کاملا باهات موافقم. خیلی از ماها یه رشته ای خوندیم که اصن نمیخواستیم. نه اینکه کسی زورمون کرده بود ها، نه اینکه پدر مادر بهم فشار آوورده بودن ها، نه، فقط اینکه اون موقع انتخاب دیگه ای نبود.

      الان هم من اگه جا داشت میرفتم دنبال ِ روانشناسی ، یا ادبیات و نوشتن. اما هیچ جوری دیگه به من ربط نداره. اما تمام ِ این رشته های بیزینسی به این بچه های ایرانی میخوره و مفریه که در برن و پول هم در بیارن. علم عنه، وقتی ندونی واسه چی داری هنوز تو سی سالگی کسبش میکنی، اگه دلیل داری، عاشق ِ رشته ات هستی، خیلی هم خوبه.

      من بعضی موقعا از اون ور میوفتم، ولی میخوام دقت کنی، اینجا شرح وقایع و دوران های زندگی ِ یک آدمه، و همه قرار نیست اینطور بشند

  8. Sara Sg می‌گوید:

    نه که بخوام بحث کنم باهات، چونکه می دونم نگاهم باهات ۱۸۰ درجه در مورد خیلی چیزا همه چی متفاوته. اما فقط به عنوان یه خواننده ی همیشگی احساس کردم وقتشه نظر مخالفم رو ابراز کنم.
    اولا که جالبه برام که تمام ایرانیایی که از رشته شون (well lets face it, maybe around 80% or more?) به بیزینس و پول و مارکتینگ و این جور چیزا رو میارن. به شخصه این رو ربط می دم به احساس لوزری که از وقت تلف کردن توی رشته ای که دوست نداشتند میاد.
    و ثانیا اینکه به نظر من اگه اونایی که علم و شعور براشون مهمه و فقط فقط توی این بلبشوی دنیا دنبال سود خودشون نیستند، به اندازه ی کافی بهشون بها (مالی یا معنوی) داده نمیشه، به این معنی نیست که دارند اشتباه می کنند. نمی دونم شاید اگه یه رشته ی خیلی بی خاصیتی رو دنبال می کنی که نه به خودت سودی می رسونه نه به کس دیگه ای، درستش همینه که هر چه زودتر بکشی بیرون. اما با فتوای کلی علم عنه و ثروت خوبه اصلا موافق نیستم. کال می ایدئالیست ولی اگه آدمایی که شعورشون به چیزی می رسه سعی نکنند وضعیت موجود رو انتقاد کنند هیچ وقت هیچی بهتر نمیشه
    (کامنت قبلی چند ثانیه زود سند شد. بلد نیسم پاکش کنم)

برای hergamoos "م.ح عرفانیان" پاسخی بگذارید لغو پاسخ