اون اسگلها کی هستن؟

من ایران الکل زیاد گیرم نمیومد. یعنی بابام بیشتر بهمون میرسوند تا خودمون چیزی دستمون برسه. اون شراب گیری های تاریخیش به کنار، عرق میگرفت، یک شیشه رو ریحون میکرد، پر عرق میکرد، میذاشت بمونه. اول سبز میشد، بعد زرد میشد، بعد شیش ماه بعدش رنگش عسلی تیره بود، با یخ میداد دست مهمون. بسیار گیرا. همین کار رو میکرد با میوه جات خوش آب و رنگ، یه شیشه رو تا خرخره آلبالو میکرد، پر عرقش میکرد، بعد اول صورتی آلبالویی میشد عرقه به طبع، بعد کم کم تیره میشد. باز شیش ماه بعد وا میکردشون، با یخ و شربت آلبالو سرو میکرد. بابام ذوق داشت. واسه مستی هم نمیخورد باده رو اصن. یعنی به هیچ وجه من یکبار هم ندیدم ایشون مست کنند. شنگول میشد، خنده میکرد، ولی کج و کوله نمیشه با الکل.

من این خصوصیات رو به ارث نبردم. آبجوی اول من رو خوشحال میکنه، آبجوی دوم شنگولم میکنه. روی اینها ودکا خرم میکنه نه به ضم روی خ. بلکه به فتح رو خ. دفعاتی که در زندگی خرمست در حد آبروریزی شدم رو باید یک وبلاگ بزنم تحت نام وقایع بدمستی های یک دانشمند، توضیح بدم.. در زندگی دانشجویی ام، در استفراغم غلت زدم، مغزم خاموش شده و از ثبت وقایع عاجز شده، به دیواره ی بالکن تکیه دادم تگری زدم از اون بالا تو کوچه، تو دستشویی گرفتم توالت به بغل خوابیدم… اصن یک وضعی که با الف قول و قرار گذاشتم آخرین باری که حق دارم با کبد و مغز و آبروم این کار رو بکنم تولد سی سالگیمه و بعد از اون میخوام سنگین رنگین بشم.

باز دیشب با یک آبجو شروع کردیم، نفری دو تا  پیچ گوشتی* هم صرف کردیم که از نظر ودکا توش ولخرجی شده بود. خوش و خوشحال از خونه در آمدیم که برای اولین بار در ونکوور رفته باشیم کلاب، تولد ایرونی ! یکی از همکارهام هم ورداشتم بردم، چون حوصله اش سر رفته بود. بهش اخطار دادم اصن از رفقام انتظار نداشته باش باهات انگلیسی حرف بزنن. سعی کن از حرکات دست و صورت حدس بزنی چی میخوان بگن. قاعدتا میخوان برن تو کارت. در پرانتز بگم کشته ی مهمونی ایرانی و موزیک قر و قمبیلی ما شد. تو پرانتز، باز پرانتز که باید ایران رو مرکز لهو و لعب و پارتی منطقه کرد هر وقت ان شاءالله اسلام گذاشت.

بعد هم تو کلاب کذا تو تاریکی چهار تا شات تکیلا هم مصرف شد و چند تا پیچ گوشتی ِ دیگه. بعد هم دیگه رو دور تند، افتادم وسط بالا پایین پریدم. یعنی اگر از این صحنه فیلم بگیره کسی من الان باورم نمیشه این من بودم. رو اینها اضافه کن، دیشب یک دوستی آمده بهمون میگه از پشت دیدم یه هیکل گنده ای با ساسبند و یک ریقونه ای با عینک دلقکی دارن اون وسط جفتگ میندازن، گفتم خودشونن، الف و دانشمندن !

 

همیشه من گوشه ی مهمونی ها وای میستم یک گوشه ی تاریکی و میپرسم اون اسگلهای اون وسط کی هستند؟ اما ای جیزز، یا حسین، یا نقی، اون اسگل ها ما بودیم، ما هستیم، ما. ما.

 

*screwdriver

**اگه کسی دیشب تو اون مهمونی بوده و یادشه من چه طوری خوردم زمین که الان زانوم به اندازه ی یک نارنگی نارس باد کرده بیاد اطلاع بده کدوم تن لشی به من تنه زد. انسان این کار رو با عالم های مست نمیکنه… کسی هم که دید و خندید، غلط زیادی کرد، تن لش.

درباره

من کارمند روزم. دلداری ام اینه که شبها نویسنده ام

برچسب‌خورده با: , , , , , ,
نوشته شده در Uncategorized
10 دیدگاه برای “اون اسگلها کی هستن؟
  1. filekhakestari92 می‌گوید:

    🙂 امیدوارم زانوت هرچه زودتر خوب بشه

  2. صاب مرده می‌گوید:

    تا تولد سی سالگیت خیلی مونده؟ حالا آبرو به درک، ولی یه کاری نکن که این کبد و مغز (و زانو) بدبخت قبل از اون روز استعفا بدن!

  3. ماهي نقره اي می‌گوید:

    خيلي باحال نوشته بودي
    كلي خنديدم
    دستت درد نكنه
    اميدوارم هميشه از شدت خوشحالي شراب و ودكا بخوري

  4. ایران می‌گوید:

    دانشمند جان، یعنی من عاشق نوشته هاتم!

  5. pdelfan می‌گوید:

    یعنی الان رفتی جزو همون دسته ای شدی که به قول خودت «تا تو یه مهمونی هستن پا می شن قر بدن کمر رو»؟

    به ونکوور اومدی واسه زندگی؟ پس همشهری هستیم. :دی

  6. arash می‌گوید:

    من مشروب خوری موافق نیستم

بیان دیدگاه

برترین نوشته‌ها و صفحه‌ها